و باز هم دوباره حادثه هایی که نمکی بر زخمند
و همه ی زخمهای کهنه را تازه تر از قبل میکنند .
لاله ی عزیز! میدانی که درکت میکنم اما نمیدانم چرا خود نمیدانم .
از خدا برایت صبر میخواهم چراکه میدانم درد را که میدهد صبر را پیشکش کرده است .
اما هنوز هم در کارهایش مانده ام .
تا چه پیش آید ...
تا الان حدود نیم ساعت هست که به اینترنت وصل هستم و تنها کارم شده چک کردن صفحه هایئ که قراراست باز شوند .
گویا این آی – اس – پی جدید هم جوابگو نیست .
شاید هم ویروسها ضربه فنی ام کرده اند . حضورشان را در تک تک درایوها یم حس میکنم .
آهای جناب بیل گیتس! دارم کم کم به سمت لینوکس میروم . زودتر یه کاری بکن .
پ . ن : اولین باری که اینها را نوشتم و انتشار را زدم کامپیوترم ریستارت شد . گمانم شد که بیل گیتس کابران خود را زیر نظر دارد . و به نظراتشان اهمیت میدهد . جل الخالق …
توی کوچه های محله ما ‘گاهی مرد نابینائی رو میبینم که وقتی یکی از کنارش رد میشه و رد شدن یکی رو کنارش حس میکنه چشماش رو محکم تر میبنده .
این کارش منو به یاد یک جمله از یک فیلسوف می اندازه که میگه :
"من چشمهایم همیشه نیمه باز است چرا که میدانم دیدن هیچ چیز و هیچ کس در این دنیا به باز کردن تمام چشم نمی ارزد ."
راستی این چندمین جمعه است ؟؟؟؟