همیشه آیندهام را
حسرتی آتشین از عشق دیده ام ...
گویا دارد به تعبیر میرسد این کابوس !!!
-----------------------------------------------------------------
خودم را دیده ام د ر یک شب بارانی
نشسته بر صندلی با پایه ها ی خمیده
روبریم آتش
و هیچ نوری نیست
و من تنها
فقط با یاد توئی
که سالهاست دل به عشقت سپرده ام
توئی که نمیشناسمت
اما میدانم که هستی .
و منتظرم
که یا مرگ از در وارد شود
یا تو
منتظر یک معجزه ام
آخه شنیده ام که
معجزات طبیعیند
اگر اتفاق نیفتند
حتما اشتباهی رخ داده است .
آره