-
تو
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 15:35
این جمله رو یه جایی خوندم و هنوز دارم فکر میکنم یعنی چی ؟ سیب از دستهای من بالا میرود چراغ از چشمهای تو چراغ را خاموش کن سیب را به تو میدهم گاز بزن تاریکیهای مرا --------------------------------------------------------------------------------------- یه بار بهت گفتم یکشنبه ها عجیب به یاد تو ام . . و فردا یکشنبه ست ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 18:54
کاش میشد هر چی میگفتم و مینوشتم رو میفهمیدی بی آنکه بشنوی و ببینی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 18:47
میدونم وجودم کار رو به تو سخت کرده باعث شده گاهی ندونی چیکار باید کرد بودن من ؛ یعنی تردید در تو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 13:19
و آیا موفق میشوی؟ بله مسلما نود و هشت و سه چهارم درصد تضمینی است
-
امروز
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 12:32
امروز هوا بارونیه و من اینجا تنهام کاش میشد مثل قدیما میومدی وقتی آرزوتو میکردم به گوش من تنها دو صداست : صدای پای تو که میروی و صدای پای مرگ که می آید . .... راستی کم کم وقت رفتنه مگه نه ؟ یادمه گفته بودی همین ماه میری خدمت . دارن اذان ظهررو میگن . حالا هست همون لحظه های ناب تو رو خواستن از او که هر چی بخواد میشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 12:22
لباسهایم به تنم گشاد شده اند و دلم برایت تنگ فکر میکنی به هم مربوط میشن ؟
-
داداش
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 12:23
سلام داداشی ! حالت خوبه ؟ دلم خیلی برات تنگ شده . خیلی دیگه همه ی آدما رو شبیه به تو میبینم یادته یه مدت خیلی زیادی بهت میگفتم داداشی اما هیچوقت در جوابم نگفتی بله آبجی این بود که منم دیگه نگفتم بهم میگفتی آدم روراستی هستی اما این روراستی رو هیچوقت ندیدم اون موقع ها حداقل توی خیابون میدیدمت اما حالا همونم دیگه نیست یه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 10:03
حس اینکه امروز میبینمت منو مجبور میکنه یه کم به خودم برسم بعد برم بیرون .... پ ن . یه مدته شلخته شده بودم
-
یه روش خوب
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1385 11:20
روش خوبیه که آدمائی که ازشون خوشمون نمیاد و یه جورایی ضد حالن رو با کم محلی از خودمون برونیم روش خوبیه واسه اینکه از شرشون راحت شیم . حتی اگه دلشون بشکنه نهایتش همینه دیگه .مگه نه ؟ اصلن به ما چه ..خوب .میخواست نشکنه ... خودشون باید فکرشو میکردن . باید یه احتمال هرچند کوچیک میدادن که ممکنه این اتفاق بیفته باید...
-
طوطو
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 07:11
یه شعر هست بچه خواهرم توی مهد یاد گرفته نوشتنش خالی از لطف نیست که توی این شرایط بازگوکننده ی حالمه "نشسته بودم تو خونه دیدم یه مرغی میخونه یواش یواش با نوک پا رفتم جلو گفتم بیا بیا بیا اون پریدو من دویدم یهو دیدم بالای سرم سنگی اومد خورد به سرش اوقون اوقون کرد رفت تو حیا ط پای چراغ پشتشو به من کرد گربه دیدش پسندیدش...
-
کمک
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 06:14
دعا کنید برام... باور کنید تحمل هیچی رو ندارم . میگن خدا درد رو میده تحملشم میده . و باز میگن هر چی میشه حکمتی داره . نمی دونم چرا خدا به ما آدما قدرت درک حکمتهاش رو نداد . اونوقت شاید ...شاید این قدر شکایت نمیکردیم . خدایا خودت کمک کن . نامه ی بچه ای به خدا . you DonT have To Worry AboUt Me . I Always LooK Both Ways...
-
فال نخد
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 06:35
سالها پیش که دل من به عشق ایمان داشت تا که آن نغمه جانبخش تو از دور شنید وندر آن مزرع آفت زده ی شوم حیات شاخ امیدی کاشت چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی ؟ وز سر شاخه سرسبز دل من که تو کی میخوانی ؟ یکی بود تو زمان دانشجوئی که میگفتن فال نخد میگیره منم یه شب که همه دورشو گرفته بودم و فال میگرفتن تورو نیت کردم و برام...
-
موضوع
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 20:32
فکر میکنی ...بازم فکر ...یه عالمه موضوع داری برای نوشتن ..یه عالمه حرف واسه گفتن ...کاغذ از پی کاغذ پاره میشن ...اما هیچکدوم اونی نمیشه که میخواستی ...هیچ کدوم به دل نمیچسبه ...میفهمی که کلمات خیلی حقیرن آخرش بی خیال میشی ...تصمیم میگیری هیچی نگی ...آخه وقتی هیچی نگی ...خب بهتره دیگه اما باید بگی ...یه چیزی تورو میبره...
-
آف گذاری به روش کل کل
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 08:47
(2006/03/26 12:27:56 ق.ظ) D: shoma dorost migi D: man moghasseram D: faghat man D: u pak e pak hasti D: aslan man gonahkaram D:u ke gonahkar nisti D:adam bayad vaghe bin bashe D:man nemigam taghsire to e D:migam har 2 ma moghasserim D: behtare be didie 1 tajrobe behesh negah konim D: rasti merci ke on boodi va javab...
-
ستاره
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1385 11:15
سلام به همگی ...سال نوهم مبارک ...صدسال به این سالها ...و همین چیزائی که این روزا همه به هم میگن .. دقیقا همون لحظه ای که حس میکنم همه منو فراموش کردن ...همه سروکلشون پیدا میشه ... تا همین امروز هیچکدوم از addlist هام عید رو بهم تبریک نگفته بودن ...اما امروز همین که مسنجر رو باز کردم دیدم اوووووووه ...تبریک بارون شدم...
-
مرور
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 14:47
اومدم اینجا تا مرور کنم دعاهای لحظه تحویل سال رو : از یک لحظه خیلی کمتره ...ولی همه چی باهم میاد تو ذهن و آدمو هول میکنه عین اظطراب امتحانه ....عین لحظه ناب رسیدن ....و یا دردشیرین نرسیدن ....درست مثل نفس کشیدن توی هوای پاک واسه نائی که هنوز به ناپاک نتونسته عادت کنه ....مثل لحظه شکسته شدن و بیرون اومدن یه جوجه ای که...
-
پارسال
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1384 02:24
این 2 تا شعر رو تقدیم میکنم به unforgiven.. تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم کاشکی دلت بهم میگفت نقشه قلبمو داره هر کی زدو رفتو شکست یه روز یه جا کم میاره موندنو ساختنو ساختن همه یادگار عشقه انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشقه *** دست تو تو دست من بود دلت اما جای دیگه تو...
-
عشقم
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 23:49
عشق من اینه که استارت رو کلیک کنم بعد ترن آف رو بزنم وبعد رنگها رو که روبه تیرگی میروند تماشا کنم .....امتحان کنین خیلی حال میده .. عشق من اینه که سوار یه ماشین بشم که هیچکس توش نباشه جز خودم . بعد راهی طولانی رو با گوش دادن به آهنگائی که منو میبرن جائی که هیچ جا نیست (neverland) طی کنم... بدون اینکه فکرو ذکرم گذشت...
-
ادعا
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 13:20
سلام به همه اونائی که اینجا میان و میرن بدون اینکه فکر کنن یکی وجود داره که اینا رو مینویسه .و سلام به همه اونائی که قراره در آینده گذارشون به قصه های این قصه گوئی بیفته که هیچوقت قصه نمیگه ... میدونین چیه ؟ به نظر من آدما همونی نیستن که ادعا میکنن ...یعنی همونی رو که میگی هستی نیستی ... من خودم امتحان کردم ...یه مدت...
-
ستاره
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 10:59
غافل از اینکه از ستاره خبری نیست ..... کیکی که بهت داده بودم رو تا نصفه خوردی باقیشو بهم دادی اما من شایدخواستم بگم که مثل تو غیر بهداشتی نیستم واسه همینم نصفش کردم و از اون طرفی که دندون زده بودی دادم به خودت بهت برخورد ؟ یک به یک شدیم
-
فکر
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 11:48
هر چه تندتر بروی ....زودتر میرسی به حوادثی که انتظارت را میکشند ...و هر چه آرامتر ....حوادثی که میدوند تا به تو برسند ...خب میرسند ...پس اگر می خواهی نرسند خوب تندتر برو ....عجله کن ....اما با آن دیگرها چه کنی؟ تا نرسیدی همه این فکرها و اظطرابها هست ....و چاره ای نیست ...خب هر کی خربزه میخوره ....معلومه دیگه پوستشم جم...
-
زندگی
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 12:51
تنها خطا ست که زندگیست .... و آگاهی مرگ است .....!!!! شما چی فکر میکنی؟ امروز رو هیچوقت فراموش نمیکنم خواستم عقب بشینم بهم گفتی : مهندس! بیا جلو نمیدونی چه حالی داشتم وقتی خودمو کنارت حس کردم هیچوقت اینقد بهت نزدیک نبودم .... سهم من اینست آسمانی که آویختن پرده ای آن را از من میگیرد... - مهراوه ی من ! آنچنانت دوست دارم...
-
رسیدن
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1384 00:26
همیشه آرزوی رسیدن توی همه لحظه هات جاریه ...توی چشمات شوقش موج میزنه ....واسش خودتو به آبو آتیش میزنیی....و....اما همینکه میرسی دیگه هیچ حسی نداری ...احساس میکنی که نه! انگاری اشتباه اومدی ..انگاری که هیچوقت نمی خواستی برسی ... نمی دونم ...شاید فقط این من باشم که این حسو دارم ... تمام اعتقاد من همان نرسیدن است ......
-
یاهو
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 14:27
تنها منم که در این زمستان لنگر نشین هی بهار بهار برای باغ بابونه آرزو میکنم .... این وبلاگ به سفارش یه دوست به آمید بهتر شدنم به یاد کسی که مرا به یاد او انداخت به کسی که در بارانیترین روز خدا دستم را گرفت . به ...؟؟؟ به ...؟ به هدفی که برایم هنوزکاملا روشن نیست .. . . از امروز منتشر میشود . حتما بخرید و بخوانید که...