فاتحه

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

بار بربست و به گردش نرسیدیم برفت

 

گلستان رضوان – قطعه 6 –ردیف 4 - شماره 31

 

با تشکر از همه دوستانی که با اظهار همدردی مارا شرمنده الطاف  خود کردند .

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:06 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود..
گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

مرسی دوباره سر زدی

بازم بیا

جودی آبوت شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:10 ق.ظ

بی معرفت کلمه قشنگی شده اXنروزا یعنی دوستی هنوز پا بر جاست

سلام دوست بیمعرفتم
منو ببخش
اگه بد گفتم از بد حادثه بود و دلتنگی

جودی آبوت شنبه 6 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 07:11 ق.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

متفاوت دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:55 ق.ظ http://freelife.blogsky.com

شاید هیچی به اندازه سکوت زیبا نباشه.
دوست دارم یه کم بیشتر بنویسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد