مرور

اومدم اینجا تا مرور کنم دعاهای لحظه تحویل سال رو : از یک لحظه خیلی کمتره ...ولی همه چی باهم میاد تو ذهن و آدمو هول میکنه عین اظطراب امتحانه ....عین لحظه ناب رسیدن ....و یا دردشیرین نرسیدن ....درست مثل نفس کشیدن توی هوای پاک واسه نائی که هنوز به ناپاک نتونسته عادت کنه ....مثل لحظه شکسته شدن و بیرون اومدن یه جوجه ای که مدتها هواشو داشتی و لحظه هاتو وقفش کردی ...حکم پیرهن یوسفه واسه چشمای یعقوب ... مثل اومدن قاصدکه ...مثل لحظه اهورائی دمیدنه ...دمیدن روحی بزرگ ومتعالی توی یه مشت خاک ..آره دمیدن روح خدا توی وجود گلی آدم ...مثل شوق خداست توی لحظه ای که فقط تونست بگه "فتبارک الله احسن الخالقین" وای که دیگه نفسم بند اومد ..دیگه کم آوردم ...آره بهتره بگم مثل عشقه ...مثل خداست که خود عشقه... میتونی حس کنی که جاری شدن آب توی یه بیابون اونم واسه یه تشنه ی به راه مونده چه لذتی داره ... اینو بگم و تموم ...مثل لحظه تموم شدنه انتظاره ...آره همون لحظه مرگه ... یعنی من میخوام که این باشه ....و میخوام از امروز با مرگ همگام باشم ...میخوام هر جا میرم اونو کنار خودم حس کنم شاید به این طریق بتونم موقش که شد بهش بگم که دارم میرم پیشش ....شاید اینطوری تو اون لحظه بیشتر از همیشه باورکنم که داره بهم گوش میده ...خدایا ازت ممنونم ...منو با خودم تنها نذار ... خب پس توی اون لحظه ازش اینارو میخوام : خدایا ! فدای مهربونیات ! فدای حواس جمعت حتی واسه من گنهکار ! منو ببخش ! منو به خودم واگذار نکن که میدونی بدون تو میزنم همه چی رو خراب میکنم . عشق خودتو بهم بده که اگه عشق تو نباشه باقیه عشقای زمینی سرابی بیشتر نیستن . پدرو مادرم رو سالم وزنده نگهدار. نذار نگرانیهاشون واسه من اونا رو شکسته و بیمارکنه . به همه اعضای خونوادم کمک کن توی همه کارائی که آخرشون توئی. همه دوستامو کمک کن همشونو حتی اونائی که چشم دیدن منو ندارن یا اونائی که دیگه نمیخوام ببینمشون .اونائی که حتی ندیدمشون و اونائی که ... حسام . شوکران . آیسودا .دانیال . عرفان . زهرا . رعنا . ایمان . نسیم . آفرین . . فرزان . هادی. آیدا. فاطمه . لاله . فریباو مسی........ کمکم کن هر کاری از دستم برمیاد براشون انجام بدم بی هیچ منتی .کمک کن بتونم تا اونجائی که بشه ..تا اونجائی که تو بهم اجازه بدی اونی باشم که ازم توقع دارن . خدای خوبم ! خودت ...خودت ....خودت ...عشقت ..........و عشق همه آدمای خوبت رو بهم عطا کن . کمکم کن هر کس برام بشه راهی به سوی تو ... کمکم کن در برخوردم با آدما اونی باشم که تو میخوای ..اونی که باید باشم ...بایدهارو برام نگاههای تو معلوم میکنه ...با نگاههات بهم بگو کدوماش اشتباهه . توی لحظه های ترس و گمراهی و وحشت و تنهائی و لغزش و گناه و بدبودن (آره حتی توی لحظه های لغزش و گناه و بدبودن!!!)تنهام نذار . که با تو بودن یعنی همه رو داشتن . خدایا کمک کن همیشه چیزای خوبو بزرگو اهورائی رو ازت بخوام . چرا که تو خودت بزرگ و خوب و اهورائی هستی. خدایا دردهای بزرگ رو بر جانم ریز . تقدیر مرا خیر بنویس تا آنچه را تو دیر میخواهی زود نخواهم و وآنچه راتو زودمیخواهی دیر نخواهم .(این دعا به یاد شوکران) خدایا دعا کردن رو بیشتر به من یاد بده . توی اون لحظه اگه نتونستم همه رو بگم ....خودت همه رو بهم بگو ... میدونم که میتونم با یه نگاه که کمتر از یه لحظه طول میکشه ولی در واقع بیشتر از اونه بهت بگم همه رو بدون اینکه به زبون بیارم و تو همه رو بشنوی . سال خوبی رو برای همه انسانها از خدا طلب میکنم . آمین !

 

راستی:

تولدت برام یه چیز اهورائی هست

هدیه تو که بهت دادم

گفتی هدیه خیلی خاصی هست

این که با اینکارم برات شدم یه استثنا

 استثنا استثنا استثنا استثنا

شوق و شکر رو میریزه تو وجودم .

تولدت مبارک .

روز تولد تو میلاد عشق پاکه     برای دیدنه تو پیشانیم به خاکه

رنگینترین روزها رو برات آرزو میکنم .

 

پارسال

این 2 تا شعر رو  تقدیم میکنم به  unforgiven..

 تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم

 تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم

 کاشکی دلت بهم میگفت نقشه قلبمو داره

هر کی زدو رفتو شکست یه روز یه جا کم میاره

موندنو ساختنو ساختن همه یادگار عشقه

انتقام از تو گرفتن کار من نیست کار عشقه

***

 دست تو تو دست من بود

دلت اما جای دیگه

 تو خودت خبرنداری

اما چشمات اینومیگه

 مدتی بود حس میکردم که دلت یه جا اسیره

 پشت پا زدی به بختت کی واست جز من میمیره ؟

 نه دیگه دیگه نمیشه واسه تو نمونده راهی ...

دیگه دیدنم محاله دیگه برگشتم محاله ...

***

برای همیشه خدانگهدار .

برات آرزوی خوشبختی میکنم .

(مطلب اصلی این پست به دلیل بیماری لاعلاج خود سانسوری حذف گردید .)

به یاد دوستی که همیشه دلم براش تنگ میشه

اگه ازش خبر نمیگیرم

واسه اینه که نمیخوام بیخودی به خودم امیدوارش کنم

حرفاش تا مدتها اعصابمو به هم میریزه

گاهی وقتا حس میکنم

براش کم گذاشتم

یه روز غافل موندم ؛ حس کردم دارم بهش قولی رو میدم که میدونم نمیتونم بهش عمل کنم ؛ولی زود به خودم اومدم ؛ یه کارائی کردم ؛ تا ازم ناامید بشه

شما فکر میکنی بد کردم بهش ؟

من فکر میکنم میشه دوسش داشته باشم

یه روز بهم گفت دوست داشتن مثل یه درخت میمونه ....که هر چی بالاتر بری شاخه هاش هم نازک تر میشه ...!!!

دارم هنوز به حرفش فکر میکنم .

 

عشقم

عشق من اینه که استارت رو کلیک کنم بعد ترن آف رو بزنم وبعد رنگها رو که روبه تیرگی
میروند تماشا کنم .....امتحان کنین خیلی حال میده ..
عشق من اینه که سوار یه ماشین بشم که هیچکس توش نباشه جز خودم . بعد راهی
طولانی رو با گوش دادن به آهنگائی که منو میبرن جائی که هیچ جا نیست (neverland)
طی کنم... بدون اینکه فکرو ذکرم گذشت زمان باشه ......و بدون اینکه مواظب باشم
که همه قوانین رو رعایت کنم و مدام حواسم به این باشه که به کسی نزنم ....
امروز یه آن حس کردم عشقم کشیده مستقیم برم و از هرچی سرراهمه بگذرم ...از
هرچی ....بعد فکر کردم جالب اینه که یه نفر دیگه هم عین من عشقش امروز همین
 باشه ...
بعد میدونید دیگه ..که چی میشه ..این از اون عشقائی هست که باید جیگرشو داشته
 باشی ...ما که از این جیگرا نداریم واسه همینم عشقمون فقط وفقط توی خیاله ...تازه
تا همینجاشم خیلی پیشرفت کردم ....شنیدین میگن "در ابتدا هیچ چیز جز یک رویا نیست"؟
 خدا رو چی دیدی ؟ اگه یه روز دیدین که توی روزنامه ها نوشتن "برخورد دو خودرو از روبرو "
(یا یه تیتر باحال که روزنامه چی ها بلدن) بدونید یکیشون منم ...
این قضیه آدمو بیشتر یاد دوئل میندازه توی فیلمای وسترن...
عشق من دیدنه اینجور فیلماس...
میبینید ...؟ هنوز هم همانم ....از یه چیز دیگه شروع شد و به یه چیز دیگه ختم ....
اگه یه روز اومدین اینجا دیدین نوشته ها یه جور دیگن ...بدونین منو هک کردن ....روش خوبیه
واسه اینکه بفهمیم کیا هک شدن ...
راستی فهمیدین چقدر از سه نقطه استفاده میکنم؟
دلیلشو از مریم حیدرزاده بپرسین...
عشقم اینه که آدما رو بفرستم دنبال نخدسیاه...
انگاری که عشقم کشیده همینطور بنویسم هر چند چرت هر چند پرت ...
انگاری که مجبورم کرده باشن به موندن و نوشتن فقط برای خالی از عریضه نبودن ...
حس کسی رو دارم که توی یه صف طولانی ایستاده و حوصلش از دست خودشم سر رفته
و خودشو مجبور کرده با بغل دستیش حرف بزنه ...
اینجا دلم به حال بغل دستیم سوخت ....آخ که چه تحملی داره ...
و تو هم ..توئی که تا آخر راه باهام اومدی و به هیچی نرسیدی... .
عشق من الان این شد که آدما رو ببرم لب چشمه و تشنه برگردونم.

 

ازت پرسیدم هدفت از زندگی چیه

بانگاهی متفکرانه زل زدی بهم ...

با خودم فکر کردم

الان یه چیزائی میگی که از سئوالم پشیمون بشم 

. . . . .

بعد از چند ثانیه

با آرامش خاصی گفتی

یه چیز خیلی خوب !!!!!

 

-!!!! خب نمیخواد توضیح بدی ؛ کاملا فهمیدم چی میگی...!!!!