(با 20 روز تاخیر) هیج فکر نمیکردم والنتاین امسال
مصادف باشد با گذشت دویست و چهل روز از آن ماجرا و
یکصدو سی روز از آن یکی .
این حرفی بود که در گلویم مانده بود ..!!!!
و به جای گفتن ....نوشتن .
چرا که همیشه موقع گفتن میمونیم و موقع نوشتن دوباره از نوشتن .
راستی آیا خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی جائی ؟....
سلام
مثل اینکه همه گرفتارن این روزا....
ساحل جوون عزیزم مرسی که هنوز بهم سر میزنی.
آدم از سیزدهم دیگه ننویسه یعنی یه جورایی اوضاع خیلی ناجوره :)
ساحل جان سلام .
باز هم به شما که قصه از یاد رفته ها را زنده نگه میداری .
باز هم روزی دیگر
و آغازی دیگر..
تمام روز
سلام و خداحافظی های مکرر
خنجر های خنده
و نقاب های مصلحت
تا برسیم
به شبی لبریز و خسته
و باز هم تکراری دیگر...