شادی و درد

- این روزها – بیشتر شبها- کتاب جبران را میخوانم .

نامه های عاشقانه ی یک پیامبر

نوشتن قسمتی از آن خالی از لطف نیست :

"هیچ کس درست نمی داند مرز بین شادی ودرد کجاست ، اغلب می اندیشم جدائی آن ها از هم غیر ممکن است.

ماری ، تو آن قدر شادی به من میبخشی که به گریه در می آیم ، و آن قدر رنجم می دهی که به خنده می افتم ."

 

- دیشب دائیت اینا اومدن خونمون . دردام بیشتر شد و خاطره ها جون گرفتن . دست خودم نیست  بازم مثل گذشته ازت سراغ میگیرم و اونا با تعجب جوابمو میدن .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:42 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
خوب دیگه پیامبران هم عاشق می شن دیگه.مگه اونا دل ندارن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد