خواب

یکی از ماجراهای با هم بودنمون رو واسش تعریف کردم

و بعد به دروغ گفتم که یه خواب بود .

کاش واقعا یک خواب بود . !!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
سکوتدیوار.. دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:46 ق.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
حالا چرا خواب؟؟؟

چونکه اگه یه خواب بود
یه دیوار ترک خورده نمیشدم
مثل تو ......

afshinpars7 دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:51 ق.ظ http://afshinpars7.blogsky.com

درود بر تو. خیلی خوشحال می شم به وب من هم سری زده و نظر دهی.من هم مثل تو گاهی وقتا قصه میگم...خوش

صبا و پرهام دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ق.ظ http://anymoanyma.blogsky.com

سلام
بدو بیا
مهمترین اتفاق زندگی من و پرهام اتفاق افتاد
منتظریم

جودی آبوت یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 07:00 ق.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

خواب و بیداری مهم نیست مهم اینه که تو از اون لحظه اونقدر لذت بردی که همیشه به یادش باشی و با خوبی ازش یاد کنی نه با تلخی موفق باشی

متفاوت چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:33 ب.ظ http://bigstop.blogsky.com

سلام یه مدت نبودم. تازه اومدم رو وب. خیلی خوشحالم که مینویسی. کامل میخونم بعد نظر میدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد