لاله

و باز هم دوباره حادثه هایی که نمکی بر زخمند

و همه ی زخمهای کهنه را تازه تر از قبل میکنند .

لاله ی عزیز! میدانی که درکت میکنم اما نمیدانم چرا خود نمیدانم .

 از خدا برایت صبر میخواهم چراکه میدانم درد را که میدهد صبر را پیشکش کرده است .

 اما هنوز هم در کارهایش مانده ام .

 تا چه پیش آید ...

ISP

تا الان حدود نیم ساعت هست که به اینترنت وصل هستم و تنها کارم شده چک کردن صفحه هایئ که قراراست باز شوند .

گویا این آی – اس – پی جدید هم جوابگو نیست .

شاید هم ویروسها ضربه فنی ام کرده اند . حضورشان را در تک تک درایوها یم حس میکنم .

 

آهای جناب بیل گیتس! دارم کم کم به سمت لینوکس میروم . زودتر یه کاری بکن .

 

پ . ن : اولین باری که اینها را نوشتم و انتشار را زدم کامپیوترم ریستارت شد . گمانم شد که بیل گیتس کابران خود را زیر نظر دارد . و به نظراتشان اهمیت میدهد . جل الخالق …

چشمها

توی کوچه های محله ما ‘گاهی مرد نابینائی رو میبینم که وقتی یکی  از کنارش رد میشه و رد شدن یکی رو کنارش حس میکنه چشماش رو محکم تر میبنده .

 

این کارش منو به یاد یک جمله از یک فیلسوف می اندازه که میگه :

 

"من چشمهایم همیشه نیمه باز است چرا که میدانم دیدن هیچ چیز و  هیچ کس در این دنیا به باز کردن تمام چشم نمی ارزد ."

 

***---***

 

راستی این چندمین جمعه است ؟؟؟؟