گفتن ...تاخیر ...نوشتن

(با 20 روز تاخیر) هیج فکر نمیکردم والنتاین امسال

 

 مصادف باشد با گذشت دویست و چهل روز از آن ماجرا و

 

یکصدو سی روز از آن یکی .

 

این حرفی بود که در گلویم مانده بود ..!!!!

 

و به جای گفتن ....نوشتن .

 

چرا که همیشه موقع گفتن میمونیم و موقع نوشتن دوباره از نوشتن .

 



(با یک عمر تاخیر).....خردک شرری هست هنوز؟

 

راستی آیا خبری هست هنوز ؟

 

مانده خاکستر گرمی جائی ؟....

 

پنج شنبه -----ویروس

  • پنج شنبه که میشه؛ صبح زود؛ یه پیرمرد کوژ پشت، عصازنان ، با تمام توانی که در دست ها و حنجره اش داره در خونه مون رومیزنه و با گفتن جملات تکراری تقاضای کمک میکنه . مدتی بود که پیداش نبود و حسابی نگرانش بودم اما امروز اتفاقی دیدمش . خدارو شکر کردم چون دیدنش منو یاد چیزائی میندازه که روزمرگی ها از یادم میبره . اومدنش یه لطف دیگه ای هم داره و اون اینه که هیچوقت پنج شنبه ها خواب نمی مونم .

 

  • کامپیوترم ویروسی شده. هر فایلی رو که باز میکنم یه new folder  ساخته میشه با حجم بالا . از دست آنتی ویروسم هم کاری بر نمیاد . این ویروس نه اجازه میده آنتی ویروس اجرا بشه و نه حتی update . یه آنتی ویروس دیگه هم نمیزاره نصب کنم . رفتم ویندوز رو عوض کردم اما بازم فرقی نکرد . اگه غیر از پارتیشن بندی چاره ی دیگه ای هست یکی بهم بگه  لطفا .....

 

  • ....که نه از هیچ اثر ماند نه از سایه ی هیچ ....!!!؟؟؟؟

آلزایمر

من باید عوض بشم ...تا میام به همه چی عادت کنم یه سری چیزا میزنن  همه ی رشته ها رو پنبه .......نه نه ببخشید اونی که میخواستم بنویسم این نبود .

میگم شما در موردمن چی فکر میکنین؟چه جور آدمی هستم کدوم کارم درسته کدوم غلط ؟ دلم میخواد غیر از تو که مدام ازم تعریف میکنی و کارای بدم هم برات جالبه یکی پیدا بشه و حتی شده به زور منو ببره اون راهی که باید توش باشم .

ااااااااااااااه ...........

آها یادم اومد اومدم بگم : فوق العاده است جانی ! آدم عشقی رو که داره با خودش میبره ....به امید دیدار .

نه اینم نبود ....پس چی بود؟

مثل اینکه دیگه پیر شدیم و رفت . خوب شد نمردیم  آلزایمر هم گرفتیم . فکر کنم همش به خاطر این شهرام ناظری باشه که مدتها بود نرفته بودم سراغش و اون گوشه درایو لم داده بود و داشت زندگیشو میکرد ...

سلسله ی موی دوست خدا خدایا ؛ حلقه دام بلاست عزیز عزیز؛هر که در این حلقه نیست دلم هوا؛ فارغ از این ماجراست ای عزیز....آآآآآه دلبر بی وفا تو که نبودی ؛ پر جور و جفا تو که نبودی... من از دست تو ای حبیبم، که دارم گله بسیار ؛تو را جور و مرا حوصله بسیار ...

این وقت شب باید خواب باشم . فردا هم روز خداست . شب به خیر .....